هدیه های آسمانی

شوینده های بهداشتی...

سلام نازنین های من... دیروز یه کم مامان رو نگران کرده بودید، خیلی کم تکون می خورید ... وقتی بابا اومد خونه کلی باهاتون حرف زد و نازتون داد تا بالاخره یه کم تکون خوردید...  بابا هم به عنوان جایزه قبول کرد ما رو ببره بیرون یه دوری بزنیم... البته بارون میومد اما مگه میشه ما سه تا از بابای مهربونتون چیزی بخوایم و برامون انجام نده؟؟؟  رفتیم فروشگاه گلستان... می خواستم براتون پوشک هم بخرم که بابا گفت بهتره اول با چند تا از دوستاش که تازه بچه دار شدن مشورت کنه بعد پوشک بخریم، منطقی بود و مامان هم قبول کرد. رفتیم سراغ شامپو، روغن بدن، پودر بچه، لوسیون و پودر صابون... خیلی کیف میده آدم برای بچه هاش خرید کنه، مامان که خیلی حس خوبی...
3 دی 1394

سفارش سرویس خواب...

سلام عشقولی های مامان... هزار ماشاالله حسابی بزرگ شدید، کم کم باید اتاقتون رو آماده کنیم... مامان و بابا خیلی وقته دنبال یه سرویس خواب خوب و قشنگ براتون هستند... می خواستیم بریم برای سفارش سرویس خواب که مامان بزرگ گفت میاد اهواز  برای همین تصمیم گرفتیم صبر کنیم با هم بریم برای سفارش خاله فاطمه قرار بود براتون در آویز درست کنه، مامان براش چند تا عکس فرستاده بود که اونا رو درست کنه. برای هر کدوم از فسقلی ها هم یه دونه جغجغه درست کرده بود که قبلا عکسش رو برام فرستاده بود ولی گفته بود یه غافلگیری هم برامون داره...  وقتی مامان بزرگ یکی یکی وسایلی رو که خاله فرستاده بود رو از چمدون بیرون میاورد مامان و بابا کلی ذوق می کردن تا اینک...
1 دی 1394
1